بسم الله
سخنرانیهای حضرت امام را بهمثابهی فرمان اجرایی میدانستم
رئیس مؤسسهی شهید حسن باقری به تعبیر خودش در دو مقطع با این شهید ارتباط داشته است. مقطع اول در سال 59 و در بحبوحهی جنگ تحمیلی علیه ایران، و مقطع دوم از سال 81 که مسئولیت ریاست بر مؤسسهی شهید حسن باقری را عهدهدار شده است. با این سردار سپاه اسلام دربارهی خصوصیات فردی و مدیریتی شهید باقری به گفتوگو نشستیم.
در مورد نحوهی آشناییتان با شهید باقری مقداری توضیح بفرمایید. در کدام عملیات و به چه شکلی با یکدیگر آشنا شدید؟ تاریخچهای از فعالیتهای ایشان در قبل و حین انقلاب و همچنین نحوهی ورود ایشان به جنگ بفرمایید.
نحوهی آشناییام با سردار باقری در دو مقطع بود. مقطع اول مربوط به سال 59 میشود که جنگ شروع شد. حدود یک ماه از جنگ گذشته بود که از کردستان به جنوب (گلف) آمدم و متوجه شدم که آقای داود کریمی مسئول عملیات است و آقای حسن باقری مسئول اطلاعات عملیات. پیش از آن هم میدانستم که این دو از مسئولین ادارهی جنگ هستند، ولی مستقیماً با آنها سروکار نداشتم. مقطع دوم آشناییام با شهید باقری، مربوط به این ده سالی است که روی آثار و زندگی او کار میکنیم؛ تولد، جوانی، دبیرستان، دانشگاه، ورود به انقلاب، بعد از انقلاب و... تقریباً با زندگی او آشنا شدهایم. در این ده سال، بیش از آن دو سال و نیم جنگ، از خلقیات، مشخصات و فعالیتهای ایشان مطلع شدهایم. حتی خیلی از مسائلی که در زمان جنگ نمیدانستیم، امروز برایمان آشکار شده است. از سال 81 (بیستمین سالگرد شهادت شهید باقری) تا امروز، خیلی جامعتر و کاملتر با زندگی ایشان آشنا شدهایم؛ یک زندگی پربرکت، پرماجرا، پرحادثه و پرتنش از زمانی که به دنیا آمد.
لطفاً یک مقدار دربارهی مقطع اول آشناییتان توضیح دهید.
وقتی آمدم گلف، ایشان را شناختم. گلف ستاد عملیات جنوب در جنگ بود. جنگ که شروع شد، آقای داود کریمی و آقای حسن باقری در آنجا مستقر شدند. اتاق جنگی درست کرده بودند و نقشههای منطقه را در آنجا جمعآوری و بررسی میکردند. در بالای اتاق جنگ، یک حسینیهی بزرگ قرار داشت که محل برگزاری نماز و تجمع نیروهایی بود که میخواستند اعزام شوند. در آبان 59، گروهی از نیروهای خراسان یا تهران میخواستند اعزام شوند که دیدم یک نفر آنها را توجیه میکند. من خودم قبل از اینکه به آنجا بیایم، در کردستان بودم و با جنگ آشنایی داشتم. از نحوهی برخورد و طرز بیان او متوجه شدم آدم مطلعی است و تذکرهای بجایی میدهد. بعداً که پرسیدم، گفتند او حسن باقری است.حسن باقری مسئلهای در نظریهاش مطرح کرده که بسیار مهم است و در هیچ ارتشی مطرح نیست. او میگوید: ما هدفمان از عملیات، کشتار و انهدام دشمن نیست. باید تلاش کنیم از دو طرف کشته نشوند؛ چراکه نیروهای عراقی برای آیندهی انقلاب اسلامی عراق مفیدند. این روزها که حوادث منطقه و عراق را میبینیم، تازه متوجه نگاه آیندهنگر باقری میشویم.
بعداً که به آبادان رفتیم هم دیدم واقعاً به جنگ مسلط است و در اطلاعات و گفتار، یک سروگردن از همه بالاتر است. چند ماهی از جنگ گذشته بود که مسئولیت گرفتم و ارتباطمان برقرار شد. کمکم به ایشان نزدیک شدم و دیدم علاوه بر فرماندهی خوب، اخلاق و خصوصیتهای جالبی هم دارد. پرجاذبه بود. در برخوردها و معاشرتهای عمومی، خیلی مراقبت میکرد. صادق و راستگو بود. همین برخوردها برایم جالب بود و به بهانههای مختلف، با ایشان به مأموریت میرفتم. در مأموریتها، بیشتر با اخلاق و رفتار او آشنا شدم و پیش خودم میگفتم یک استاد اخلاق و احکام پیدا کردهام. از ایشان سؤالاتم را میپرسیدم. خود او هم از امام تقلید میکرد و مسائل را کاملاً میدانست.
بهسرعت افراد را میشناخت. مثلاً اگر یک بار اسم یک نفر را میشنید، در ذهنش میماند و بعد کمکم با خصوصیات آن شخص، رفتارش و گفتارش آشنا میشد. برایم جالب بود که اینقدر در شناخت افراد استعداد دارد. در مناسبتهایی که پیش آمد، دیدم عراقیها را هم همینطور میشناسد. مثلاً صداهایشان را که در بیسیمها گوش میکردیم، میفهمید صدای فلان فرماندهی عراقی است. اطلاعات مربوط به آنها را بهصورت کامل میدانست.
به کادرسازی بهشدت اعتقاد داشت. مثلاً در ابتدای جنگ، در گلف جلسه تشکیل میشد، فرماندهان محورها و سپاهها در اتاق جنگ گرد هم میآمدند و تازهواردهایی که در سطح مسئولیتِ محور قرار گرفته بودند هم حضور داشتند. حسن میرفت کنار آنها مینشست و توجیهشان میکرد. برای خود من هم این اتفاق افتاد. اولینباری که رفتم اتاق جنگ، من را توجیه کرد که در اتاق جنگ چه کار میکنیم.
در گفتار، سکنات و اخلاق و ارتباطات خود، خیلی مراقبت میکرد. در کارها مشورت میگرفت. با اینکه خودش همهچیز را میدانست، باز مشورت میگرفت و همه احساس میکردند سهیم هستند. همه میگفتند ما به حسن باقری پیشنهاد دادیم فلان کار را بکند، درحالیکه خودش میدانست و میخواست دیگران را در کارها مشارکت بدهد و بهنوعی باعث رشد اطرافیانش شود.
دو خصلت برجستهی دیگر در ایشان واقعاً برایم جالب است. مسئلهی اول اینکه چیزی برای خودش نمیخواست. در واقع برای خودش مالکیت قائل نبود. حتی لباسی که میپوشید، برای خودش نمیدانست. همهچیز را امانت میدانست و نمیخواست از این امانت برای خودش ابزار قدرت بسازد. میگفت آنچه در اختیار ماست امانت است. مسئلهی دوم مردمداری او بود. توجه به دیگران و عشق خدمت به مردم برایش فوقالعاده اهمیت داشت؛ یعنی مردم را پایهی اصلی میدانست و میگفت ما باید فدای مردم بشویم.
روی فرمان حضرت امام فوقالعاده حساس بود. سخنرانیهای حضرت امام را بهمثابهی فرمان اجرایی میدانست. بهشدت ولایتمدار بود. اصلاً اینکه مسئلهی تغییر استراتژی جنگ را مطرح کرد، براساس فرمان امام بود. آقای باقری این مطالب را تدوین و تبدیل به برنامه کرد. ایراد گرفتن خیلی راحت است، اما او اشکالات را میدید و برایشان راهحل پیدا میکرد.
مجموعهی این خصلتها از حسن باقری برای ما چهرهی یک فرمانده ساخته بود که اقتدار فرماندهی داشت. اینکه مقام معظم رهبری در مورد ایشان چنین صحبتی میکنند، بهعنوان یک طراح، بهواقع شناخت عمیق ایشان از حسن باقری را نشان میدهد. سخن بسیار بجایی است: هرکدام از فرماندهان خصلتهای خوبی داشتند، حسن باقری جمیع خصلتهای خوب بود.
در شش ماه ابتدایی جنگ، ایشان نقش بسزایی در تغییر و تحولات داشت و لقب بنبستشکن را هم در همین دوران از سوی بسیجیان گرفت. مقداری در مورد این موضوع صحبت بفرمایید و اینکه در همان دوران در جمع فرماندهان سخنرانی کرد و با اعتمادبهنفس ستودنی گفت باید سیر جنگ عوض شود. این اعتمادبهنفس در یک جوان 26ساله چطور به وجود آمده بود؟
همه تصور میکردند که ما در مرزها درگیر میشویم، اما عراق با سیاست و برنامه آمد و جنگ را به داخل شهرهای ما کشاند. این برای ما یک غافلگیری بود. بنیصدر در جلسهای از شورای عالی دفاع و حتی نامهای که به حضرت امام مینویسد، میگوید این جنگ طولانیترین جنگ بعد از جنگ جهانی دوم است. تازه چهار ماه از جنگ گذشته بود. عراق در عمق قرار گرفته و آبادان را محاصره کرده بود. خرمشهر و بستان را اشغال کرده و در دروازهی سوسنگرد بود. شهر اهواز زیر آتش قرار داشت و دشمن در دروازههای دزفول بود. یا باید با آنها جنگید یا باید راه دیگری پیدا کرد.
بعد از عملیات هویزه، صدام سخنرانی میکند و میگوید ما تا این زمان نسبت به ایران ملاحظه کردیم و ایران را در عملیات هویزه شکست دادیم. اگر ایران اروندرود و جزایر سهگانه را واگذار نکند، جنگ را ادامه میدهیم. بعد از شکست هویزه، بنیصدر بسیار ناامید و مأیوس شد و حتی با روزنامهی «انقلاب اسلامی» مصاحبه کرد که ما باید فعلاً از سرزمینمان دفاع کنیم. حسن باقری طی نامهای بهشدت به او اعتراض میکند که چرا این حرف را در مصاحبه گفته است؛ دشمن میفهمد که استراتژی ما در دفاع است و حمله نخواهیم کرد و از این به بعد با خیال راحت حمله میکند.
بنیصدر بهعنوان رئیسجمهور و فرماندهی کل قوا، به امام نامه مینویسد که ما یک ماه بیشتر مهمات نداریم. مسئلهی دیگری که او عنوان میکند این است که گروگانهای آمریکایی را آزاد کنیم تا راهی به بازار اسلحهی دنیا پیدا کنیم. اگر جنگ طولانی را بخواهیم بپذیریم، باید ارتباط برقرار کنیم. این نامه را بنیصدر هجدهم دیماه مینویسد. امام در بیستم دیماه، با فرهنگیان تهران دیدار داشتند. در آنجا میفرمایند که یأس و ناامیدی از جمله مکرهای ابلیس است. شیطانها انسانها را به ناامیدی وادار میکنند. میخواهند ما وابسته باشیم. نمیخواهند روی پای خود بایستیم. آنها وادار میکنند که وابستگی ادامه پیدا کند. این در اصل، در جواب نامهی بنیصدر بود، ولی مردم نمیدانستند امام چرا این حرفها را میزنند. افرادی مثل حسن باقری میفهمیدند که امام نظرش این است که جنگ ادامه پیدا کند، متکی به خودمان باشیم و مهمات تولید کنیم.
در گلف آقای حسن باقری متوجه این موضوع میشود که نظر امام ادامهی جنگ است. سپاه آن موقع تنها کاری که توانست انجام دهد شناسایی بود؛ منطقه را خوب شناسایی کند، بداند دشمن در کجا مستقر است، چه استعدادی دارد، فرماندهانشان چه کسانی هستند و... در این مقطع چهارماهه، براساس سندهایی که ما داریم، دشمن برای حسن باقری کاملاً شناختهشده بود. او میدانست دشمن چند لشکر دارد. فرماندهان لشکرها چه کسانی هستند، چه روحیاتی دارند، با چه استعدادی در کجا مستقر هستند. شهید باقری همهی اطلاعات را داشت، دشمن را خوب میشناخت و به توان جبههی خودی هم آگاه بود. این دو توان را سنجید و تصمیم گرفت و در گلف با حضور فرماندهان، جلسه برگزار کرد. در آن جلسه میگوید ما میتوانیم بجنگیم، ناامید نیستیم، منتها لزوم ندارد با عملیات بزرگ شروع کنیم. از عملیات محدود شروع میکنیم. حالا چطور این حرف را به امام برسانیم؟ از طریق بنیصدر که نمیشد، چون او خودش مأیوس بود. از طریق شورای عالی دفاع هم امکانپذیر نبود. شهید باقری تنها روزنهای که برای رساندن این پیام به امام پیدا میکند، حضور مقام معظم رهبری در شورای عالی دفاع بهعنوان نمایندهی امام در جنگ است. شهید باقری ایشان را از قبل سال 58 در روزنامهی «جمهوری اسلامی» میشناخت و حتی حسن باقری را خود مقام معظم رهبری به سپاه معرفی کرده بودند.ادامه دارد ...
به قلم : غلامحسین افشردی
99/9
شوفاژ
شهادت هنر مردان خداست ...
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 10
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 9
پاسداری
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است8
شنبه / 9بهمن / 1361
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است7
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 6
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 5
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 4
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 3
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است 2
انتشار بدون ذکر منبع بلامانع است
[همه عناوین(152)][عناوین آرشیوشده]